تقویت آرامش درونی
کی گفته تاریخ مصرف شما گذشته؟
افراد مسن، بازنشسته و بیکار بیش از سایر افراد خانواده در معرض افسردگی و ناامیدی قرار دارند، بنابراین حذف آنان از دایره معاشرتهای خانوادگی به سلامت روحی و جسمی آنان صدمات جدی وارد می کند.از آنجایی که افراد سالمند و مسن دوران جوانی و شادابی را پشت سر گذاشته اند، به دلیل ضعف و ناتوانی حساسیت ویژه ای دارند، بنابراین در ارتباط با آنها باید طوری رفتار کنیم که سبب آزردگی و دل شکستگی آنها نشود. به عنوان مثال بسیاری از خانواده ها که با مادربزرگ یا پدربزرگ زندگی می کنند آنها را در میهمانی ها و محافل خانوادگی شرکت نمی دهند که این کار عادلانه نیست، چون افراد مسن معاشرت با جوانان را دوست دارند به شرط آنکه جوانها به شخصیت آنها احترام بگذارند و هنگام صحبت کردن پیری و ناتوانی آنها را به رخشان نکشند.یکی از مشکلات جوانترها در عدم درک افراد سالمند، از این جا ناشی می شود که تصور می کنند گذشت و گذر عمر، انسان را عوض می کند در حالی که چنین نیست افراد سالخورده بیشتر از آنچه جوانها فکر می کنند قادرند مشکلات را تحمل و یا حل و فصل کنند، بنابراین بد نیست در مورد مشکلات و مسایل از آنها یاری و نظرخواهی کنیم و آنها را طرف مشورت قرار دهیم، ولی از گفتن سخنان غم انگیز و ذکر حوادث ناگوار در نزد آنها خودداری کنیم.در روزهای عید و تعطیلی حتماً به دید نشان برویم و در مواقع خاص برای آنها هدیه و پیشکشی ببریم. در موقع ملاقات با آنها خشک و تشریفاتی رفتار نکنیم بلکه صمیمی و مهربان باشیم و با علاقه به درد دل و سخنانشان گوش دهیم و در جهت رفع مشکلات آنها اقدام کنیم.
یکی از جامعه شناسان معتقد است:بیشتر افراد سالمند تصور می کنند وجود آنها زاید است، زیرا در اجتماع همه چیز متعلق به جوانهاست، به همین خاطر یک فرد مسن، بازنشسته و بیکار به سرعت دستخوش افسردگی و ناامیدی می شود و به اجتماع با دیدی منفی نگاه می کند، پس فرزندان باید به افراد سالمند کمک کنند تا در ایام کهنسالی و بازنشستگی بتوانند در برابر احساس بیهودگی مقاومت کنند و خود را با کارهای متنوع سرگرم سازند.
اما چند کلمه هم با کسانی که سن وسالی ازآنها گذشته وممکن است نسبت به وضعیت فعلی خود نگران ودرتشویش باشند.
تقویت آرامش درونی، هنری که نیازمند تمرین است
وقتی از پزشک معالجم شنیدم که به ناراحتی قلبی و فشار خون مبتلا شده ام برای لحظاتی در بهت فرو رفتم و سپس به شدت احساس یأس کردم. با خود گفتم بزودی به فردی زمینگیر و نیازمند کمک دیگران تبدیل خواهم شد. خودم را تصور می کردم که عصا زنان و لنگان لنگان از عرض خیابان عبور می کنم و از اینکه ناچارم به تنهایی این کار را انجام بدهم، بیمناک و نگرانم. در این لحظات ندایی درونی به من می گفت:" تو هنوز با آنچه در ذهنت می گذرد، فاصله زیادی داری، به شرط آنکه بخواهی و بتوانی به خودت کمک کنی." اکنون حدود پنج سال از آن زمان می گذرد و من توانسته ام با افزایش تمرکز روی مسایل اساسی و مهم، تغییر شیوه زندگی و برنامه ریزی در مورد انجام حرکات خاص ورزشی همراه با رعایت تغذیه مناسب با شرایط جسمانی خودم از پیشرفت این بیماری و خیلی از امراض که با افزایش سن به سراغ ما می آیند، جلوگیری کنم .
خیلی از ما در زندگی روزانه با مسایلی روبه رو می شویم که می تواند ما را دچار برانگیختگی شدید روحی کند. مهم نیست که در چه سن یا شرایط اجتماعی و اقتصادی باشیم، ممکن است جوان باشیم ولی در وضعیتی قرار بگیریم که کنترل خود را در برابر رویداد یا رفتاری هر چند عادی از دست بدهیم. ممکن است فردی ثروتمند با حساب بانکی چند صد میلیونی باشیم اما در برهه ای از زندگی، آنچنان خود را اسیر دست افکار نامطلوب یا حوادث نامأنوس ببینیم که در کمال ناباوری متوجه شویم ثروتمان هم نمی تواند به ما در رفع مشکلی که با آن مواجه هستیم، کمکی بکند. مهم این است که در چنین موقعیتی هر یک از ما تا چه اندازه مهارت و قدرت کنترل تسلط برخود را آموخته باشیم و تا چه حد بتوانیم اوضاع را هر قدر هم به ضرر ما باشد به سود خود تغییر دهیم. در جایی خواندم که "وقتی فرد با جسم خود رابطه ای دوستانه و سرشار از محبت برقرار می کند، شاهد همکاری مطلوب و همه جانبه میان جسم و روحش خواهد بود." بنابراین، می توان چنین نتیجه گرفت که احساس آرامش کردن، چیزی نیست که از بیرون به ما تزریق شود، بلکه همانند هر حس خوشایند یا ناخوشایند دیگری از درون خود ما سرچشمه می گیرد و آنگاه در بیرون تأثیر بازتابهای آن را در رفتارهای روزانه خود و یا دیگران شاهد هستیم.
بسیاری از ما برای آن یاد نگرفته ایم در برابر انتظارات دیگران از خودمان مقاومت کافی و به موقع نشان دهیم، دچار احساس خسران و شکست می شویم؛ همین احساس ناخوشایند به مرور آرامش خاطر را از ما سلب می کند و سبب تضعیف خودباوری، اراده و اعتماد به نفس مان می شود، در حالی که "نه گفتن" به درخواست ها و انتظارات نامعقول اطرافیان نه تنها امری مضر تلقی نمی شود، بلکه نشانه قاطعیت داشتن و تسلط بر اعمال و کردار ماست.
در چنین شرایطی است که راحت تر به حرفهای منطقی اطرافیان و کسانی که به هر دلیلی از ما انتقاد می کنند گوش می دهیم و در برابر حرفی هر چند کوچک و بی ارزش، از کوره در نمی رویم.
کلمات کلیدی: